محل تبلیغات شما

  -  دیر نکرده؟  

     علی سوال را از خودش می‌کند. مُچِ دست‌اش را می‌چرخاند و به ساعت‌اش نگاه می‌کند. هشت و دوازده دقیقه. طبقِ معمول دفعات قبل، پدرش نیامده و دقایقی است تنها در ابتدایِ خیابان لاله‌زار ایستاده. خبری نیست. تصمیم می‌گیرد کمی داخل خیابان قدم بزند. می‌رود. پایین، پایین، و باز هم پایین‌تر. از یک‌جا ایستادن بیزار است و ترجیح می‌دهد خودش را مشغول کند تا یک‌جا ایستاده باشد و انتظار بکشد. از جیب‌اش دفترچه را بیرون می‌کشد و به نوشته‌های لای دفترچه نگاه می‌اندازد.

     عکس قدیمی خودش را آورده و مواظب است وقتی دفترچه را در جیب‌اش می‌گذارد تا نخورَد و صاف بماند. برای نشان دادن‌اش نقشه کشیده و فقط باید صبور باشد. همه جا تعطیل است و کِرکِره‌ها پایین. درخت‌ها، در خواب زمستانی و بی‌برگ هستند. سَرَش را بالا گرفته و به ابرها نگاه می‌کند. گاهی خورشید از بینِ اَبرها سَرَک می‌کشد. آستین‌اش را پایین می‌دهد تا سرمای کمتری احساس کند. هنوز رنگ و بوی بهار نیامده و از زمستان چند روزی مانده. هشت و سی دقیقه. تنها بدون پدرش لاله‌زار را پایین می‌رود. قدم‌هایش کُندتر و کُندتر می‌شود تا دیرتر به انتهایِ لاله‌زار برسد. نه لاله زار آن قدر طولانی است نه پدرش آمده که مانع این کارش شود؛ هرچقدر هم کُند کار کند.

     امسال خبری از باران‌های سال قبل نبود. اندک آبِ روان جوی، هم قدم با قدم‌هایش لاله زار را پایین می‌رود. بالا و پایین کوچه را سَرک می‌کشد و می‌بیند کسی نیست. دل‌اش قرص می‌شود که می‌تواند با خیالِ راحت کارش را انجام دهد. لب جوی می‌نشیند و تَهِ کفش‌های کثیف‌اش را بالای آب می‌گیرد. قوطی نوشابه‌ای از بالای جوی صدا کنان دارد از همه پیشی می‌گیرد و به سمتِ علی می‌آید. جوری لایی می‌کشد و آشغال‌های دیگر را کنار می‌زند که باور می‌کنی عجله دارد و دیرش شده و می‌خواهد زودتر به مقصد برسد!

.

.

.

 

حوض خانه مادربزرگ چاپ شده در ماهنامه داستان همشهری

نگاهی به روند ساخت فورد‌ماستانگ (GT) در کارخانه دیترویت‌آمریکا

داستانک "تولدی دیگر" نوشته نوید حمیدی

زار ,می‌کشد ,لاله‌زار ,پدرش ,می‌گیرد ,هم ,و به ,را پایین ,می‌کشد و ,خودش را ,لاله زار ,داستان کوتاه سینمالاله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهید محمد رفیع حاتمی آموزش بازی های کودکانه